سلام عرض می کنم خدمت همه ی دوستان....

می خوام یکم براتون درباره من بگم....

شاید بشه اسمش رو گذاشت یه جور اعتراف....

قصد دارم بیشتر از خصوصیاتم بگم....

خب بر عکس خیلیا که همش می خوان خصوصیات خوبشون رو بیان کنن...من می خوام از چند تا خصوصیت بد خودم بگم....

آخه شما که غریبه نیستید...یکم با خودم دعوام شده و می خوام یکم خودم رو خجالت زده کنم تا جیگرم خنک شه...یه جورایی می خوام غیبت خودمو بکنم...ما یه مدت دیگه با هم آشتی می کنیم و میره پی کارش اما اگه الان این کارو نکنم ادب نمیشم....تقریبا یه جور تنبیهه....خب.... توضیح بسه...بریم سر اصل مطلب....

 


موضوعات مرتبط: حــــرف هــای خــودمــونی ، ،
برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 23 فروردين 1394برچسب:, | 15:16 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

بعضی وقتا عجیب تنهایی تنها دارایی آدم می شه....

من آدمی نیستم که حرفای نا امیدی بزنم....

از یه مدت پیش به خودم قول دادم که به تمام اطرافیانم انرژی مثبت بدم...

حتی اگه داغون باشم...

حتی اگه حال خرابی داشته باشم...

کما بیش هم پای این قولم ایستادم و خواهم ایستاد....

هدفم از زدن این حرف شاید به چالش کشیدن تنهاییه...

دوست داشتم اینجا که جای حرفای دلمه درباره این موضوع حرف بزنم...

.......


موضوعات مرتبط: یـــه وقتـــایی ، حــــرف هــای خــودمــونی ، ،
برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 14 فروردين 1394برچسب:, | 2:59 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

 باور نکن تنهایی ات را 

 من در تو پنهانم تو در من 

 از من به من نزدیک تر تو 

 از تو به تو نزدیک تر من  

 


موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 14 فروردين 1394برچسب:نان لواش,مافیا,قاچاق,اسلحه,جنایت, | 2:39 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |
تاريخ : سه شنبه 11 فروردين 1394برچسب:نان لواش,مافیا,قاچاق,اسلحه,جنایت, | 19:22 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |
درگیر جنگ تن به تن ام با تنی که نیست

 

دارم شکست میخورم از دشمنی که نیست

 

با سینه ای که محض دریدن سپر شدست

 

دل میدهم به خنجر اهریمنی که نیست

 

من شکل سوّم تب تنهایی ام تو ام

 

تصویر کن خطوط مرا خواندنی که نیست

 

نقاش من مسیح مشوّش بِکِش مرا

 

روحی نزول کرده درونی تنی که نیست
 
 
شعر از: امید رسولی

موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 10 فروردين 1394برچسب:نان لواش,مافیا,قاچاق,اسلحه,جنایت, | 20:23 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

[تصویر:  93547240537903407951.jpg]

 

 

سرت گرمه...

دلت خستست....

گلوت از دست غم بستست...

نه راه پس برات مونده...

نه راهی پیش رو داری...

اینم رسمه تو این دنیا...

مثه کابوس بیداری...

 

شعر از : مائده السادات توحیدی


موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 4 فروردين 1394برچسب:نان لواش,مافیا,قاچاق,اسلحه,جنایت, | 1:41 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

 

خیلی جالبه....

این سازش کاری روزگار بدجور منو شیفته ی خودش کرده....

دقیقا یه وقتایی که می خوای بقیه کاری به کارت نداشته باشن و یکم توی خودت باشی....

از همیشه بیشتر می خوان سرتو به حرف بگیرن....نظرتو بپرسن....دورت جمع بشن....

یعنی ترکوندتم این همه هماهنگی.....


موضوعات مرتبط: یـــه وقتـــایی ، حــــرف هــای خــودمــونی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 1 فروردين 1394برچسب:, | 13:49 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

 

چقد بی رحمه این دنیا

تو روزایی که تنهایی

برات می دوزه پاپوشی

که از تنهایی در آیی

ولی این ها همه حرفه

تویی که ادعا داری

سرت گرم خدا باشه

دیگه چی رو تو کم داری

 

شعر: مائده السادات توحیدی


موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 1 فروردين 1394برچسب:نان لواش,مافیا,قاچاق,اسلحه,جنایت, | 1:9 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

 

سلام شهیدان....سلام...

عجب نو روز بی رحمیست این نورزو...

سرش را انداخته زیر و بدون اینکه من را در کنار شما جای دهد سرازیر  خانه ها شده....

خدا شاهد است که چقدر دلم می خواست سال تحویل کنار شما می بودم...گلزار شهدا...جایی که شهدای "گمنام" و "با نام" برای خودشان گلستانی دارند...

 

نمی دانید چقدر مشتاق دیدارتان در لحظه ی شروع سال بودم...اما خودتان خوب می دانید که امسال دیروقت سال تحویل میشود....من هم دختری تنها...نمی دانم...شاید اگر از خانواده ام می خواستم که مرا پیش شما بیاورند قبول می کردند...اما من دلم می خواهد تنها پیش شما ها باشم...کنار خانواده ام نمی توانم اشک بریزم...نمی توانم زار بزنم....می خواهم فقط من باشم و شما زنده های جاویدی...

آخر ما با هم در مقتل تک تکتان قرار هایی گذاشتیم.....می دانم که شما یادتان نرفته....اگر قرار باشد کسی فراموش کند آن من فراموش کارم...اما هنوز به یاد دارم....هنوز تک تک حرفهایی که به شما زدم و شما شنیدید و تک تک حرف هایی که شما زدید و من نشنیدم را به خاطر دارم....می دانم که می دانید مغزم معیوب نشده...می دانم که فقط شما می فهمید چه میگویم و خدای داننده راز ها....

می رویز سراغ این نوروز پر از دلتنگی....

هر چند که من به این عید تشریفاتی چندان اعتقادی ندارم...از نظر من عید زمانیست که خودت را پیدا کنی....آن زمانی که بدانی برای چه زندگی می کنی...برای چه می خوابی...برای چه غذا می خوری.....برای چه تلاش می کنی....عید زمانیست که به خودمان بیاییم...این ها همه نوعی مراسمات نمادین است که مردم زیادی جدیشان گرفته اند....

نمی دانم...شاید برای ما عید همان شب جمعه ای بود که در شلمچه برای دقایقی روح را از جسممان جدا کردیم....همان شبی که باد ناله هایمان را با خود به کربلا برد....راوی پشت بلند گو به جانمان آتش می زد و از عشق چشم بسته ی شهدا به ما می گفت...می گفت شما ندید عاشق ما شده اید و رفته اید تا ما زندگی کنیم... ناجور با دلمان بازی می کند همین یک جمله ی کوتاه...مچاله می کند روحمان را این همه عشقی که ما ناخواسته بی پاسخ رهایش کرده ایم به امان خدا....

عجب نورزو پر توقعی شده این نوروز......با این که می داند دلمان را کجا جا گذاشته ایم...باز هم توقع دارد که رسیدنش را خوش آمد بگوییم....چه خوش آمدی وقتی که بی طاقتی امانمان را بریده است....

بگذریم...قرار نیست که سرتان را درد بیاورم....فقط حسن ختام را بگویم و بس....زنده های ابدی....یک بار دیگر هم جوان مردیتان را نشانمان دهید و ببارید بر سر ما مرده های زمینی....برایمان از خدا طلب آدم شدن بکنید.....خودتان خوب می دانید که چقدر محتاجش هستیم....

یا علی مدد...

از طرف: زائر پس فرستاده شد....


موضوعات مرتبط: ذفـــاع مقدس ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 29 اسفند 1393برچسب:, | 23:20 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |
تاريخ : سه شنبه 26 اسفند 1393برچسب:نان لواش,مافیا,قاچاق,اسلحه,جنایت, | 14:58 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته ست
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته ست
نمی دانم چه می خواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
خیال ناشناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم گه می نوازد


موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 20 اسفند 1393برچسب:نان لواش,مافیا,قاچاق,اسلحه,جنایت, | 22:51 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

 

شکرت خدای خوب من....شکرت....

بالاخره من هم دعوت شدم....بعد از گذشت 19 بهار از زندگی ام بالاخره مرا هم طلبیدند...
چه حس و حال زیبایی دارد غافله ای که مقصدشان سرزمین مقدس است تو را هم با خودشان بکشند و ببرند به همان سرزمین مقدسی که بار ها آرزوی دیدنش را می کردی....
کسی می گفت دعوتت کار شهید خرازیست...نمی دانم دقیقا جریان چه بوده....فقط می دانم منم آن خاک پای شهیدانی همچون خرازی و باکری و همت....
خیلی مهمان نوازیشان بیش از حد بوده که من ناچیز را در غافله ی زوارشان جا داده اند....
از همه ی شما عزیزان طلب حلالیت می کنم....و برعکس انتظارتان می خواهم که از شما التماس دعایی بخواهم....بهترین دعای خیری که در حق این زائر حقیر می توانید بکنید طلب رفتنیست بدون بازگشت......اللهم الرزقنا توفیق الشهادة
یا حق...خدانگهدارتون

 

 


موضوعات مرتبط: حــــرف هــای خــودمــونی ، ذفـــاع مقدس ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 20 اسفند 1393برچسب:, | 2:5 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

سلام عرض می کنم خدمت دوستان عزیز...راستش داستان نان لواش هنوز در حال نوشتن هست...و من تدریجا این داستان رو اینجا قرار می دم...علت کند پیش رفتن این داستان هم به خاطر کمبود وقته هم به خاطر اینکه فکر می کنم خواننده ای نداشته باشه....لطفا اگر داستان رو دنبال می کنید...و دوست دارید زود تر پیش بره به من بگید تا دلگرمی باشه برای ادامه دادنش....ممنون...

این هم از قسمت هفتم


موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 19 اسفند 1393برچسب:نان لواش,مافیا,قاچاق,اسلحه,جنایت, | 21:44 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

 

جگرم می سوزد از دست ملتی که پیامبرشان چه بسیار سفارش کرده به زیرک بودن...

و اینان ذره ای فکر نمی کنند که شاید نارضایتیشان حاصل تلاش دشمن باشد....

چه غصه ای دارد درد درک جاهلیت...


موضوعات مرتبط: من و دنـــیای ســیاست!! ، جــــــنگ ناجـــوان مـــردانه ی نـــــــــــرم ، حــــرف هــای خــودمــونی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 19 اسفند 1393برچسب:, | 1:0 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

 

 

قسمت ششم:

 


موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 18 اسفند 1393برچسب:نان لواش,مافیا,قاچاق,اسلحه,جنایت, | 1:4 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

 

مردم عزیز کشورم.....

اگه می دونستید که چقدر دوستون دارم اشک شوقتون جاری می شد

و اگه می دونستید چقدر این حس دوست داشتنتون بهم احساس آرامش می ده شما هم تک تک مردم کشورتون رو مثل من از ته دل دوست داشتید....

 

 

نمی دونم چی باعث شد که حسم رو این شکلی بروز بدم....واقعا نمی دونم....توقع ندارم این پست به ظاهر کلیشه ای رو باور کنید...هرچند که خودم باورش دارم....همین قدر که با این قلمم اعتراف کنم که از ته دلمه برام کافیه....

خیلی دوستون دارم....


موضوعات مرتبط: حــــرف هــای خــودمــونی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 18 اسفند 1393برچسب:, | 1:1 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

 

نبود....

مطمئنم چند روزی را که در عرش سپری کردم از روز های دنیایم نبود....

از ساعات مادی و گذرای زندگی ام نبود....

زیستن در جوار گنبد و گل دسته هایی که همه میزبانش را صاحب الامر  می دانند....از لحظات عادی زمینی نبود....

اصلا از جنس زمان و مکان نبود....

گویی جهان در توقف بود تا تو به نجوای دلت برسی...

تا تو به نور سبز رنگ آرامش بخشش خیره شوی....

گویا که نه تو روی زمین قدم می زنی و نه این جا زمین است...

جایی که مصداق عرش است...

نمایشی از بهشت اعلا...

قطعه ی کم نظیری از فردوس برین...

آقا جان برای کسی که بخواهد ببیند می بیند که در مسجدت همه چیز هست.... هم کوثر و هم چشمه ی سلسبیل و هم حور العین های بهشتی....

کیست که انکار کند زیبایی عرش آسمانیت را؟؟؟

گنبد آبی رنگت را چه کسی دوست نخواهد داشت؟؟

آقا جان بگو....

کدام فرزند آدمیست که  این گنبد های سبز رنگ و گلدسته های با عظمت مسجدت دلش را به مسجد النبی گره نزند.....

عجیب عجین شده اند این دو با هم.....مسجد جگر گوشه ی پیامبر باید هم جزئی از عرش باشد...

چقدر دلم تنگ است آقا....

چقدر زود از بهشتت دور شدم....

آقا جان به مادرت زهرا دلم پر می کشد برای قدم زدن در مسجد با صفایت....برای ندبه های در شبستانت....برای آل یاسین های زیر لبی...

دوباره دعوتم می کنی؟؟؟

دوباره مرا به  عرش آسمانیت می بری؟؟؟

نگو نه....نگو که اگر بگویی دق می کنم از این طرد شدن....

می خواهم اگر یک لحظه هم به زندگی ام مانده باشد به عرشت بیایم و با خود مرا به زیارت جد شهیدت ببری....

آخر من هنوز کربلایی نشده ام آقا.....هنوز آرزو به دل مانده ام....

آرزو به دل بودن را غمی نیست اما آرزو به گور بردن را نمی توانم تحمل کنم....

چه حالی دارد از مسجدت به سمت کربلا پرواز کردن....

گفتند حج فقرا زیارت جد رئوفت علی ابن موسی الرضاست....

با این حساب چندین بار حاجی شده ام...آن هم عجب حاجی شدن پر حس و حالی....اما نمی توانم از سرم دور کنم که بمیرم و یک بار خانه ی خدایم را به چشم نبینم.....یک بار سفیدی دیوار های مسجد النبی را از نزدیک نبینم....یک بار سنگ های بقیع را با رد چشم نوازش نکنم....نمی توانم آقای خوبی ها....

مرا دوباره به عرشت راه بده و نگذار آرزو به گور شوم....بد بوده ام....شکی درش نیست.....آنقدر بد که حتی لایق همین یک دیدار هم نبوده ام....اما کرمتان باز هم شرمنده ام کرد....باز مرا دعوت کرده اید به غرشتان...

تا دنیا بوده و فرزند آدمی....از ابتدا تا انتها همه از لطف و کرم شما فیض برده اند آقا....

فقط همین یک بار را هم به این حقیر نظر انداز....

فقط همین یک بار هم برایم دعوت نامه بفرست.....

خودت خوب می دانی که میان عرش جمکرانی ات چه حال خوشی دارم....بگذار دوباره حالم خوش شود....بگذار دوباره تجربه کنم پرواز میان گلدسته های مسجدت را....

دوستت دارم آقای خوبی ها....

 


موضوعات مرتبط: امــــــام زمـــان ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 4 اسفند 1393برچسب:, | 22:13 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

 

خدایا...چه لزومی دارد که نزدیکی ات را اثبات کنی؟؟؟؟

بی تعارف می گویم....

 "نزدیک تر" را قبول ندارم.....

اصلا "رگ گردن" را هم قبول ندارم.....

چه معنی می دهد این دو وقتی که سلول به سلولم را حل شده در وجود بی کرانت می دانم؟؟؟!!!


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 18 بهمن 1393برچسب:, | 20:27 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

رهبر

 

آهای دنیا رهبرمان به خروش آمده....

چرا ما به خروش نیایم؟


موضوعات مرتبط: جــــــنگ ناجـــوان مـــردانه ی نـــــــــــرم ، ،
برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 3 بهمن 1393برچسب:, | 22:33 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

این روز ها سوژه ی تعجب و تحیر زیاد پیدا می شود....یعنی اراده کنی یک سوژه خود به خود به ذهنت سرک می کشد...جل الخالق...

راستش را بخواهید امروز عجب سوژه ای برای تعجب پیدا کردم...نه ببخشید اشتباه شد....من پیدا نکردم که....خودش پیدا شد....به اصطلاحات رایج خودم " شاه سوژه " ای بود برای خودش....

ملک عبدالله که سقط شد رفت پی کارش....خدایش هم نیامرزدش.....این وسط من ماندم و یک ملت و رئیس جمهوری که برای هتک حرمت کردن به پیامبر صاحب کرامتش دم نزد....برای شهادت فرمانده کل سپاه کشورش به دست حرام زاده های صهیونیستی دم نزد.... اما به ساعت نکشیده برای ریق رحمت سر کشیدن سگ زاده ای پیام تسلیت فرستاد....این دیگر عندش هست....

اما در کل باید به دولت مردان عزیز بگویم که: ممنونم....ممنونم از اینکه موجبات تعجب و تحیر مارو فراهم می کنن....ممنونم واقعا....آرام

 

 


موضوعات مرتبط: من و دنـــیای ســیاست!! ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 3 بهمن 1393برچسب:, | 20:36 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

واییییییی که عجب روزگار کثیفیه.....هر طرف رو که نگاه کنی زشتی می بینی....

منظورم به آفریده های خدا و طبیعت نیستااااا..... یه وقت سوء تفاهم نشه....قربون خدا برم که جز خوبی و زیبایی نیافرید....

من منظورم به رفتار آدمای اطرافمه....تو خیلی از آدمای اطرافمون به ندرت رفتارای زیبا می بینم....اینقدر دروغ آسون شده که دیگه هیچ کسی هیچ عبایی از دروغ گفتن نداره....این قدر نفاق عادی شده که کسی خبر نداره این عمل کثیف از چقدر گناه داره....وای از نفاق....وای از دو رویی و چند رنگی....وای از این کثیف ترین گناه...

این همه جلسه قرآن که داره اینور و انور برگزار میشه....خانما با چادر میرن میشنن توش و (نمی دونم به چه نیتی) قرآن می خونن....بعد می بینی اکثرشون دختراشون از اونااااااااااااشن....ساپورت و کلیپس و لاک ناخون و کفش جلو باز بدون جوراب و مو های رنگ کرده که از "لا ین فک" استایلشونه....به غیر از این هر کدومشون واسه هر کسی که باهاش در ارتباطن یه رنگ میشن.....آخه عزیزای من....تو این جلسه ی قرآن که میرید....یکم به جای چشم و هم چشمی نگاه کنید به آیایه های قرآن....ببینید خدا نفاق رو در کنار شرک آورده....یعنی آدم منافق به اندازه آدم مشرک کثیفه...بفهمییییییییییییید لطفاااااااااااااااا................از نظر من...بالاتر از نفاق گناهی نیست....آدم منافق رو باید زنده زنده تو آتیش بسوزونی....وسلام....با من هم بحث نکنیدمردد


موضوعات مرتبط: حــــرف هــای خــودمــونی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 28 دی 1393برچسب:, | 1:42 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |
تاريخ : پنج شنبه 25 دی 1393برچسب:نان لواش,مافیا,قاچاق,اسلحه,جنایت, | 1:56 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

امروز داشتم با خودم فکر می کردم که چرا من از مرگ می ترسم؟؟؟ خب تعارف که با خودم ندارم...می ترسم دیگه....خیلی ها می ترسن....تک و توک پیدا میشن که نترسن....اونا هم دل شیر دارن....حالا خلاصه...هی فکر کردم...هی فکر کردم....هی فکر کردم....تا اینکه به اینجا رسیدم که من به شخصه بیشتر از همه چیز از درد مرگ می ترسم...راستش ترک کردن این دنیا اونقدرا هم برام سخت نیست....مخصوصا از وقتی که در نهج البلاغه دیدم که چه طور حضرت علی طالب رسیدن ترک دنیا بودن...تو حرفاشون یه چیزی هست که مطمئنت می کنه اون دنیا خبرای خیلی خیلی بهتریه....اتفاقا چند روز پیش هم یه نفر رو آورده بودن تو تلویزیون که بنده خدا مرده بود و زنده شده بود....می گفت لحظه ی مرگ چنان حس خوبی داشتم که به هیچ عنوان راضی نبودم که برگردم...نمی دونم چقدر راست می گفت....ولی یکم فکر که کردم دیدم کاملا منطقیه....این همه پیامبر و ائمه اومدن تا علاوه بر پیامای خیلی خیلی مهم تری که داشتن اینو هم بهمون بگن که دنیا جای خوشی نیست....پس اگه دنیا جای خوشی نیست پس حتما اون دنیا جای خوشیه.... و این کاملا عقلانی و منطقیه.....هرچند  واسه آدمی جای خوشیه که توی دنیا از جون و دل از خوشیش زده باشه و به فکر چیزایی بوده باشه که باید می بوده(چه بود اندر بودی شد) ولی اینکه ندونی قراره با چه میزان درد سر زمین بذاری یکم نگرانت میکنه....تا حالا دقت کردین که با از دست دادن یه عزیز به غیر از غصه ی از دست دادن و دور بودن از اون که بسیار هم جانسوزه یه چیز دیگه هست که بیشتر ناراحتتون می کنه؟؟؟ و اون اینه که موقع مرگ چقدر درد کشیده....و همین که نمی تونید به این سوال پی ببرید به شدت عذابتون می ده و فکرش تا مدت ها ولتون نمی کنه....به نظرم باید اینجوری باشه که اکثرا به درد لحظه ی مرگ اون طرف خیلی فکر می کنن....نمی دونم شایدم من ناقصمو حالیم نیست....اگه شما هم همین حس رو دارید خواهشا بهم بگید تا فکر نکنم تکم....در هر صورت من این عامل رو از بقیه عوامل در ترسیدن از مرگ پر رنگ تر می بینم حداقل توی من که همینجوریه....خدا آخر و عاقبت هممون رو به خیر کنه و از هممون راضی باشه....اگه با درد بردنمون راضیش می کنه من یکی که با کله می رم تو شکم درد بی تقصیر البته حرفه ها....تا موقع عمل نمی دونم درجا بزنم یا نه....خیلی فک زدم....نت لعنتی....اومدم دو دقیقه بشینم خبر بخونم شد دو ساعت....بزنم لهش کنم مردد همتون رو به خدا می سپارم تا یه خودمونی دیگه فعلا خدانگهداربوسه


موضوعات مرتبط: حــــرف هــای خــودمــونی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 25 دی 1393برچسب:, | 1:27 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

این چند روز مردم جهان درحال مشاهده ی تئاتری دیگر از شاه تئاتر های تاریخ هستند...

چند سال پیش نشریه شارلی هبدو زحمتی کشید و کاریکاتور پیامبر عظیم الشان اسلام را در نشریه ی خود به چاپ رساند و اسم آنرا با وقاحت تمام آزادی بیان اندیشه گذاشت که با اعتراض شدید مسلمانان جهان روبرو شد که البته گمان نمی کنم کسی از این موضوع بی اطلاع باشد (برای مزاح:خصوصا که بعد از آن در قنادی ها نام شیرینی "دانمارکی" به شیرینی "گل محمدی" تغییر پیدا کرد...)

اما از شواهد پیداست که فضیه به همین جا ختم نشده است...سناریوی از پیش تعیین شده ی غربی ها این بار قربانی هایی را در خود نهادینه کرده است..قربانی هایی که بی شک به خواب هم نمی دیدند که قرار است با کشیدن و نشر کاریکاتوری از رهبر منحوس گروهک تروریسمی داعش از زندگی خداحافظی کنند...


موضوعات مرتبط: من و دنـــیای ســیاست!! ، ،
برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 24 دی 1393برچسب:داعش,دموکراسی,اسلام,پیامبر, | 20:47 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

سلام Tongue...امیدوارم که تا اینجای کار، داستان خسته کننده نباشه...

اینم از قسمت چهارم:

 

رمان نان لواش


موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 15 دی 1393برچسب:نان لواش,مافیا,قاچاق,اسلحه,جنایت, | 17:36 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

این پست سوم....امید وارم که خوشتون بیادخندهآرام

 


موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 15 دی 1393برچسب:نان لواش,مافیا,قاچاق,اسلحه,جنایت, | 16:46 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

برای آمدنت کاری نکرده ام....

حتی دست به سیاه و سفید هم نزده ام....

آخر رو سیاهی هم حدی دارد....مرزی دارد....ندارد؟؟؟؟

بریده است....

این شرمندگی امانم را بریده است...!!!

این همه روسیاهی ام را چگونه پنهان کنم یا صاحب ازمان ؟؟؟؟؟

چگونه با این همه گناه و غفلت نگاهم را به پرچم عدالتت بدوزم؟؟؟؟

چگونه و با کدامین گوش به بانگ "انا الحق" تو گوش فرا دهم؟؟؟؟

چگونه سرورم؟؟؟

چگونه سر از راهت در بیاورم؟؟؟؟

چگونه؟؟؟

 

یا مهدی


موضوعات مرتبط: امــــــام زمـــان ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 11 دی 1393برچسب:مهدی, صاحب الزمان, امام زمان, | 17:18 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

چادر

سیـــــــــــــاه است.....

اما روحت را سفید نگه می دارد.....

چشم را می زند.....

اما دست به حریمت دراز نمی کنند....

فی قلوبهم مرضُ مسخــــــــره ات می کنند....

اما خدا به تقاص جهادت مسخره شان می کند....

دردسرت را زیاد می کند....

اما روانت را آرام نگه می دارد....

نگه داشتنش روی سر سخت است... خصوصا در یک روز طوفانی....

اما در عوض ایمانت را محکم نگه می دارد....

در گرما طاقتت را طاق می کند.....

اما به یادت می آورد گرمای آتش دوزخ را....

هرجور که نگاهش کنی بابت هر عیب طاهریش یک حُسن باطنی می یابی....

پس بد دل نباش...

جهاد کن با همین یک تکه پارچه ی سیــــــــــــــــاه...

با همین چــــــــــــــــــــادر ارث برده از مادر سادات....

با همیـــــن زهرایــــــــی شـــــدن هـــــــــــا.....


موضوعات مرتبط: حجـــــــــاب ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 11 دی 1393برچسب:چادر,حجاب,جهاد, | 1:47 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

این هم از قسمت دوم داستان نان لواش...


موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 10 دی 1393برچسب:نان لواش,مافیا,قاچاق,اسلحه,جنایت, | 23:25 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

سلام دوستان...

در مطالب پیشین به یکی از عوارض منفی هجمه ی اطلاعاتی اشاره کردم...و در این پست قصد دارم که یکی دیگر از فاکتور های منفی هجمه ی اطلاعاتی رو توضیح بدم...

بحث امروز من نه تنها بر سر شبکه های اجتماعی بلکه بر سر تمامی رسانه های رایج در زندگی از جمله: تلویزیون...رادیو....روزنامه....دنیای گسترده ی وب...کتاب...و برنامه های خبر رسان گوشی و شبکه هی اجتماعی و هر چیزی که نقش یک رسانه رو بازی کنه، هست.

تا حالا شده که خبری رو از رسانه ای یشنوید و مدتی بعد دقیقا ضد اون خبر رو یا از همون رسانه یا از رسانه های دیگه دریافت کنید؟؟؟ مثلا خود من مدتی پیش در یکی از روزنامه های معتبر خوندم که نوشیدن چای برای سلامتی مفید و پر سوده اما مدتی بعد در اخبار سراسری از چای به عنوان یک نوشیدنی پر زیان و مخل سلامتی نام برده شد...برای پی بردن به خبر صحیح هر وارد فضای مجازی شدم و سرچ هایی مبنی بر خواص و عوارض چای به عمل اوردم و متوجه شدم که اونقدر نظر ها متفاوت و رنگارنگ هست که تصمیم گیری مشکل و و به نتیجه ی قطعی رسیدن تقریبا نا ممکن هست مگر اینکه خودم محقق می شدم و روی این موضوع تحقیق می کردم...خلاصه که سرتون رو درد نیام....از این قبیل اتفاقات در رسانه های امروز به وفور اتفاق می افته و کسی نمی تونه جلوش رو بگیره...کسی متنی رو مبنی بر خواص سبزیجات و میوه ها نگارش می کنه و اون رو در اختیار دوستان خود قرار می ده و اون ها هم بدون اینکه از صحت و اعتبار این متن مطلع بشن پیام رو پخش می کنن و اینطور میشه که یک پیام اشتباه و فاقد اصالت و صحت دست به دست بین میلیون ها انسان گردش می کنه و عده ی زیادی رو تحت تاثیر قرار میده قافل از اینکه این پیام تنها زاییده ی ذهن یک شخص غیر متخصص بوده که حالا یا با هدف یا بی هدف اون پیام رو ترویج داده....شاید شما هم زیاد تجربه ی این ضد و نقیض هارو داشته باشید...کسانی که این تناقض رو تجربه کرده باشن به راحتی می تونن حس شک و بی اعتمادی نسبت به تمام پیام هایی که به دستشون میرسه رو در خودشون احساس کنند...و نکته ی منفی این موضوع زمانی پدیدار می شه که در این بین مطالب صحیح و با اصالت هم قربانی این بی اعتمادی و شک می شن و در بسیاری از مواقع تمیز دادن مطالب با اصالت از مطالب بی اصلت سخت میشه و چه بسا که در این بین مطالب بی اصالت رجحان داده بشن...که باعث انحراف و ایجاد اثرات مخرب خواهد شد....این معزل در موضوعات پزشکی، روانشناسی، مذهبی و سیاست پر رنگ تر از بقیه ی موضوعات هست به خصوص در امور مذهبی که عده ای با هدف ایجاد انحراف در اعتقادات و مقدسات مردم مطالب پوچ و بی پایه و اساس رو با ظاهری زیبا و  منطقی ( که البته جز سفسته چیز دیگری نیست) ترویج می دهند و باید دقت داشته باشیم که برای مطالبی که به سلامت روح و جسم ما و یا اعتقاد و ایمان ما مربوط میشه  کمی حساسیت نشون بدیم و با کمی سختی کشیدن و تحقیق کردن به مطالب صحیح و با اصلت برسیم تا خدای نکرده در این زمینه ها دچار انحراف و مشکل نشیم....

 و من الله و توفیق


موضوعات مرتبط: من و دنیای مجــــازی!!! ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 10 دی 1393برچسب:رسانه,بی اعتمادی,هجمه ی اطلاعاتی, | 2:24 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Theme98.com :.

  • قالب وبلاگ
  • اس ام اس
  • گالری عکس