باور نکن تنهایی ات را
من در تو پنهانم تو در من
از من به من نزدیک تر تو
از تو به تو نزدیک تر من
موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسبها:
سرت گرمه...
دلت خستست....
گلوت از دست غم بستست...
نه راه پس برات مونده...
نه راهی پیش رو داری...
اینم رسمه تو این دنیا...
مثه کابوس بیداری...
شعر از : مائده السادات توحیدی
موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسبها:
چقد بی رحمه این دنیا
تو روزایی که تنهایی
برات می دوزه پاپوشی
که از تنهایی در آیی
ولی این ها همه حرفه
تویی که ادعا داری
سرت گرم خدا باشه
دیگه چی رو تو کم داری
شعر: مائده السادات توحیدی
موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسبها:
نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته ست
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته ست
نمی دانم چه می خواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
خیال ناشناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم گه می نوازد
موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسبها:
سلام عرض می کنم خدمت دوستان عزیز...راستش داستان نان لواش هنوز در حال نوشتن هست...و من تدریجا این داستان رو اینجا قرار می دم...علت کند پیش رفتن این داستان هم به خاطر کمبود وقته هم به خاطر اینکه فکر می کنم خواننده ای نداشته باشه....لطفا اگر داستان رو دنبال می کنید...و دوست دارید زود تر پیش بره به من بگید تا دلگرمی باشه برای ادامه دادنش....ممنون...
این هم از قسمت هفتم
موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسبها:
سلام ...امیدوارم که تا اینجای کار، داستان خسته کننده نباشه...
اینم از قسمت چهارم:
موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسبها:
این پست سوم....امید وارم که خوشتون بیاد
موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسبها:
این هم از قسمت دوم داستان نان لواش...
موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسبها:
سلام به همه ی دوستان در این قسمت از وبلاگ می خوام داستان نان لواش رو براتون بذارم که مدتیه مشغول نوشتنش هستم....امیدوارم که خوشتون بیاد...
خلاصه ی داستان به این شکله:
سهیلا دختری هست مثل همه ی دخترای دیگه با دنیایی که منحصر به فرد خودشه و آرزو هایی که کمابیش به سمت برآورده شدنش گام برداشته....زندگی معمولی داره و سرش به کار خودشه....اما این وسط یه چیزایی زندگی اون رو از یک نواختی در میاره....چیز هایی که سهیلا حتی بهشون فکر هم نمی کرده....وارد شدن به گروهی شبه مافیا آن هم به خاطر نامزد دوست داشتنی اش تمام زندگیش رو زیر و رو می کنه....حال تصمیم با سهیلاست که چه راهی را انتخاب کند.....
موضوعات مرتبط: داســـــتان نــان لــواش ، ،
برچسبها: